پشت صحنه انتخاب وزير آموزش و پرورش
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
دلم ميخواست چيزي هم درباره مسئوليتها و سمتهايي كه اين سايتو آن روزنامه به اسم ما ثبت ميكنند بنويسم. آخريش روزنامه ايران ديروز و آن هم معاونت فرهنگي اجتماعي شهرداري تهران! كه روحم خبر نداشت مثل بقيه و جالب اينجاست كه بعضي پيشنهادهاي جدي و واقعي را كه نپذيرفتهام و زيربارش رفتهام كسي خوشبختانه خبر ندارد و دلم ميخواست ميشد مفصلتر از پشت صحنه مطرح شدن پدرم براي وزارت آموزش و پرورش بنويسم از آن روزي كه ايشان در مسافرت بود و روزنامهها به صورت گسترده خبر را تيتر كرده بودند و با تعجب با من تماس گرفت و پرسيد چه خبر شده . همه دارند به من زنگ ميزنند و تبريك ميگويند! تا امروز كه يك طومار و كلي نامه روي دستم مانده و نميدانم چه كنم. طومار و نامههايي كه عدهاي از قشرهاي مختلف مردم بندرعباس از شادي و خوشحالي اين خبر براي آقاي احمدينژاد امضا كرده و فرستادهاند و تا پدرم از اين قضيه مطلع شد،جلو كار را گرفت و نگذاشت آنها را براي دفتر رئيس جمهور بفرستم و حالا نميدانم اگر بچههاي بندرعباس مطلع شوند حاصل زحمت و تلاش آنها بعد از كلي كار وقتي به دست من رسيده توي اتاق من دارد خاك ميخورد، چه خواهند گفت!
آنها ذوق كردهبودند چون ميدانند براي نخستين بار فرزندي سربلند از استان هرمزگان در چنين سطحي مطرح شده و ميدانند موج و اثر اين انتخاب و انتصاب تا روستاهاي دورافتاده ميناب و رودان خواهد رسيد و هزاران هزار جوان و نوجوان هرمزگاني را زنده و اميدوار خواهدكرد ولي نميدانند اين فرزند سربلند هرمزگان كه محبوب همه مردم و مورد اتفاق شيعه و سنّي و مقبول همه گروههاي اجتماعي استان است همچنان مثل چهار دوره نمايندگي مجلس و استانداري هرمزگان و حضور در دفتر رهبري و ... از دوربين و مصاحبه و ... پرهيز ميكند و همچنان سوار بر يك دوچرخه از كوچه و خيابان ميگذرد و بالاترين دغدغهاش مطالعه در كنج خلوت و حداكثر مصاحبت با يك پيرمرد گمنام و شهروند عادي براي رسيدگي به مشكل معيشتي اوست و نميدانند چگونه از مطرح شدن نام خود به عنوان وزير ابا دارد و گرچه نشان داده اگر وارد ميداني شود همه را پشت سر ميگذارد اما با تمام وجود خود را از موضع رياست و مسئوليت كنار ميكشد و نميدانند رئيس جمهور جديد چه در زمان آغاز تصدي شهرداري تهران و چه در نخستين روزهاي تصدي رياست جمهوري پيش از خيلي افراد سراغ او را گرفت اما او صادقانه و صميمانه بعضي افراد ديگر را براي پذيرش مسئوليتها پيشنهاد كرد و در عين حال آمادگي خود را براي همكاري و خدمت و همراهي بيسروصدا و حاشيهاي و به صورت كامل اعلام نمود و نميدانند وقتي بحث آقاي اشعري براي وزارت آموزش و پرورش مطرح شد چگونه مرا براي فعاليت جدي تشويق كرد و خودش از نوشتن يادداشت در روزنامه تا لابي كردن با مسئولان چگونه پاي كار ايستاد و حتي با آنكه عليرغم محبت و لطف همكاران سابق مجلس و شوق و اشتياق آنان كمتر در مجلس حضور پيدا ميكند براي اين كار با شور و جديت در مجلس حضور يافت و... ولي تا پاي نام خودش به ميان آمد، يكباره برعكس شد. نه تنها خودش خيلي از تلفنها را جواب نميدهد و خودش را از تماسها و ديدهها دور نگه ميدارد بلكه حتي مرا از پيگيري و گفتوگو و تماس منع كرده است.
خيلي حرفهاي شنيدني دارم از روزي كه پيگير ماجرا براي آقاي اشعري بودم تا امروز. حرفهايي كه بسيار بسيار مهم و در عين حال كاملاً خصوصي و محرمانهاند. نميدانم كي و كجا ميشود اين حرفها را بازگو كرد .
و چهقدر چيزها اين وسط معلوم ميشود. از ادعاهاي توخالي بعضيها و نفاق و دورويي بعضي ديگر و البته صداقت و اخلاص خيليها در وزارت آموزش و پرورش و مجلس و دولت و ... و البته ...
بيخيال...
چقد خوش حالم...جون هر کسی دوس دارین بنویسین حاج آقا....
با سلام. از يادداشت تان استفاده کرديم.
حاج آقا جالب اینجاست ۱۵روز یش از این ٬ کسی که دستی بر آتش دارد از قطعیت انتخاب شما برای سازمان فرهنگی هنری شهرداری می گفت !!!
شدم مثه ادمايی که رئيسشونو تو يه لابی غير رسمی ميبينن.کاش هميشه ...
پدر شما کاندیدای وزارت آموزش و پرورش بودند؟
مگر شما جنوبی هستید؟